- او دکته
میوه ی آب لبمو، جمع شدن آب در مکانی، فردی که آب تنی کرده
معنی او دکته - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دویدن، به دو افتادن، آغاز به دویدن کردن
جویبار، نهر، جویبار، نهر
روستایی در بندپی بابل
توله خرس
رمه ی گاو
کسی که با کار یا سخن ملامت بار دیگران آزرده خاطر شود
برق افتادن، تمییز شدن، آشکار شدن، آشکار شدن
شایع شدن
پررو شدن، وقیح شدن
شایع شده
احساس خطر، صدای خطر، شایع شده، اتفاق
خوب پخته شده، جا افتاده، سرشناس
شایع شده
عقب مانده
پس مانده، جامانده و وامانده، لاغر شده
سن زدگی غلات
آب برای شستن دست مواقع قبل و بعد از غذا